آقای رئیس‌جمهور، نان شب کافی نیست، مردم می‌خواهند فالوده را هم بشناسند!

آقای رئیس‌جمهور، زیر پوست جامعه بروید و دقیق شوید و ببینید که چگونه آتشفشان خشونت و عصبیت فوران کرده، سیل بنیان‌کن فروپاشی خانواده‌ها به راه افتاده و خروشان است. معنویت و اخلاق و عشق یخ زده است، غول گرانی و تورم آبرو و کرامت مردم را بلعیده است. گل‌های اعتمادِ به‌هم، پژمرده و جامعه به خارستان دروغ، تهمت، بی‌اعتمادی و کلاهبرداری تبدیل شده است

حاکمی با وزیرش به فالوده خوردن مشغول بود. در همین حین پرسید آیا در کشور کسی پیدا می‌شود که تاکنون فالوده نخورده باشد؟ وزیر پاسخ داد: قربان بسیاری از مردم به‌سختی نان شب خود را تهیه می‌کنند و اصلاً نمی‌دانند فالوده چیست. حاکم از سخن وزیر روی درهم کشید و گفت اگر نتوانی ثابت کنی، به خاطر این دروغ عزلت می‌کنم. طولی نکشید که پیرمردی روستایی را پیدا کردند و به کاخ آوردند. وزیر ترتیبی داد تا در حضور حاکم برای آن روستایی فالوده آوردند. پس از اتمام خوردن، وزیر از پیرمرد سؤال کرد که هیچ می‌دانی نام این چیزی که خوردی، چیست؟ روستایی جواب داد در ده ما از این چیزها پیدا نمی‌شود؛ ولی شنیده‌ام که در شهر دو چیز زیاد وجود دارد: یکی مسجد و دیگری حمام است. پس اینکه خوردم حتماً یکی از این دوتاست. حاکم با شنیدن این حرف‌ها سخت شرمنده شد و خود را به خاطر غفلت و ناآگاهی از وضعیت مردم به‌شدت سرزنش کرد.


رئیس‌جمهور محترم به‌تازگی ادعای بحث‌برانگیز گذشته‌ی خود را تکرار کرد و فرمود: «خوشبختانه با اجرای هدفمندی یارانه‌ها و پرداخت نقدی، کسی در کشور محتاج نان شب نیست.» حاجت به بحث نیست که هدفمندی یارانه‌ها، جراحی بزرگ و بی‌نظیر اقتصاد ایران بوده که اگرچه با خونریزی و پیامدهای ناگواری همراه شده، باوجوداین برای نجات اقتصاد «کج‌دارومریز» کشورمان نیاز و بایسته بوده است. اینکه کمتر دولتی حاضر شده این‌گونه با بی‌پروایی و به‌جان‌خریدن همه نقدها و نق‌ها و نارضایتی‌ها دست به چنین کار هولناکی بزند، بر کسی پوشیده نیست. بی‌تردید همه‌ی ایرانیان از موافق و مخالف، آرزوی موفقیت این طرح را دارند و جسارت ناخدا را در به پیش‌راندن کشتی امور در دریای طوفانی و در میان گرداب هایل و شب تیره‌ی حوادثِ پیش‌بینی‌ناپذیر تحسین می‌کنند. اما در کنار همه‌ی هنرمندی‌ها، عیوب و نارسایی‌های عیانی وجود دارد که این سخن رئیس‌جمهور محترم را به چالش می‌کشد.


واقعیت‌های ملموس زندگی مردم بسیار روشن‌تر و گویاتر از آن است که بتوان آن‌ها را انکار کرد. نگارنده چند ماه پیش‌تر در همین روزنامه پیش‌بینی کرد که اجرای این طرح می‌تواند برای دولت گرز سام باشد یا پاشنه آشیل. هرچند که قلباً دوست نداشتیم دومی باشد، اما همان‌گونه که نویسنده‌ی روزنامه‌ی کیهان چندی پیش نوشت، هُرم تورم و گرانی این طرح می‌تواند «برف‌انبارها» را آب کند. منظور نویسنده‌ی محترم از برف‌انبارها، هجده‌میلیون رأی از بیست‌وچهار‌میلیون رأی آقای احمدی‌نژاد است و آن شش‌میلیون را هم اصولگرایان واقعی و ثابت و تأثیرگذار به‌شمار آورده که نقش راهبردی و زمامداری سایرین را برعهده دارند.


ممکن است این تعبیر اهانت به اکثریت مردم تلقی شود؛ اما نکته درستی در سخن آن نویسنده هم هست؛ یعنی درد ناشی از خونریزی و عوارض اجرای طرح رفته‌رفته بیشتر و بیشتر و اثر مسکّن یارانه‌ی نقدی هم کمتر و کمتر می‌شود. تکرار این نکته که مردم به نان شب محتاج نیستند، یحتمل به قصد امیدوارکردن جامعه است، وگرنه بعید به‌نظر می‌رسد که رئیس‌جمهورِ زیرک از واقعیت‌های موجود بی‌خبر باشد. همچنین اگر «نان» در معنای حقیقی آن مدنظر رئیس‌جمهور باشد، فاجعه است. سؤال می‌شود که پول قبض‌ها هم به کنار، آیا این خانواده‌ها اجاره مسکن ندارند؟ بچه‌هایشان شیر و لبنیات نمی‌خواهند؟ دوا و دکتر چه می‌شود؟ در حسرت میوه‌جات و شیرینی‌جات سماق بمکند؟ به‌جای تحصیل به گدایی و دست‌فروشی روی آورند؟ کفش و لباس را چگونه تهیه کنند؟ گوشت و مواد پروتئینی نیاز ندارند؟ حسرت تفریحات را به گور ببرند؟ شوینده‌ها و مواد بهداشتی و... چه می‌شود؟


آقای رئیس‌جمهور، فقر و بیکاری سرچشمه‌ی اغلب ناهنجاری‌ها و بیماری‌های اجتماعی است. نان بدون قاتق حرمت خانواده‌ها و عزت مرد خانه را لگدمال کرده است. چندی پیش، کهن‌مردی در تاکسی می‌گفت: مرگ صد شرف دارد بر این زندگی خفت‌بار. پیرمرد با لحنی محزون ادامه داد که شب وقتی به منزل می‌روم، به بهانه‌ی خستگی به رختخوابم می‌روم و پتو را رویم می‌کشم و از ته دل اشک می‌ریزم؛ زیرا شرمنده‌ی زن و فرزند بودن بسیار دردناک است. از این دسته آدم‌ها در جامعه‌ی ما کم نیست. یکی هم برای تأمین نان شب خود، به سرقت دست می‌زند و می‌گوید: «الضروریات تبیح المحظورات»؛ زیرا کار شرافتمندانه‌ای نیست که بتواند شکم بچه‌هایش را سیر کند. از طرف دیگر، بسیاری از زنان بدسرپرست یا بی‌سرپرست برای تأمین نان شب بچه‌هایشان یا اجاره‌لانه‌هایشان، از سر اجبار به تن‌فروشی روی می‌آورند؛ زیرا نهادهای دولتی و حمایتی نتوانسته‌اند آنان را تحت پوشش خود قرار دهند و کار شرافتمندانه‌ای هم برایشان وجود ندارد.


آقای رئیس‌جمهور، قصد سیاه‌نمایی نیست، بلکه بیان واقعیت‌ها برای حل مشکلات جامعه است. اینکه هیچ‌کسی در این کشور با شکم خالی نخوابد، افتخارآمیز نیست. همه‌ی مردم آرزو دارند که زندگی خوبی داشته باشند. مردم هم مانند مدیران ارشد خود دوست دارند تفریح سالم، لباس زیبا، خورشت مفید، میوه مرغوب و... در اختیار داشته باشند. آنان هم از زندگی توقع دارند و این حق همه است. به گفته یک فیلسوف معروف «دیگری هم به‌اندازه‌ی خود ما حقیقی، واقعی و خاص است. زندگی برای او هم مانند شما مثل نور، روشن و مثل آتش، گرم است. دردها برای او هم مانند شما نفرت‌انگیز و لذت‌ها به‌همان اندازه شیرین‌اند.»


آقای رئیس‌جمهور، زیر پوست جامعه بروید و دقیق شوید و ببینید که چگونه آتشفشان خشونت و عصبیت فوران کرده، سیل بنیان‌کن فروپاشی خانواده‌ها به راه افتاده و خروشان است. معنویت و اخلاق و عشق یخ زده است، غول گرانی و تورم آبرو و کرامت مردم را بلعیده است. گل‌های اعتمادِ به‌هم، پژمرده و جامعه به خارستان دروغ، تهمت، بی‌اعتمادی و کلاهبرداری تبدیل شده است.


در پایان می‌دانیم سرتان شلوغ است؛ زیرا اداره‌ی کشوری هفتادمیلیونی که هرکس در آن ساز خود را می‌زند، کار آسانی نیست. با اینکه شما را دوست داریم؛ اما بدانید که نان شب برای این مردم خوب کافی نیست. آنان می‌خواهند فالوده را هم بشناسند.

منبع:  ابتکار

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا